کد مطلب:163204 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:188

زمینه های بحث
محرم 1377

شب اول

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائك

عن فاطمة علیها السلام: «من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله الیه افضل مصلحته». [1] .

عن الرضا علیه السلام: «من جلس مجلسا یحیی فیه امرنا لم یمت قلبه یوم تموت القلوب». [2] .

عن الباقر علیه السلام: «فان لقیا بعضهم بعضا حیاة لامرنا». [3] .

عن الصادق علیه السلام: «فان فی اجتماعكم و مذاكرتكم احیاء لامرنا». [4] .

عن الصادق علیه السلام: «تزاوروا فان فی زیارتكم احیاء لقلوبكم و ذكرا لاحادیثنا». [5] .

المنة لله كه در میكده باز است.باز هم در كنار هم هستیم و به یاد حسین علیه السلام گفت وگو داریم. در فكر بحث این شب ها بودم كه در راه با بیان حضرت رضا علیه السلام جرقه ی بحث زده شد. این جرقه، بحث های سال های پیش از معرفت دینی تا جامعه دینی تا حكومت دینی را به كار می گیرد و بحث سال گذشته را محقق


می سازد.

اگر تا به حال از ضرورت حجت و نظام سازی ادیان و نظام حكومت دینی و اهداف و روش ها و شكل های حكومت گفت وگو كردیم، اكنون به این نكته بازمی گردیم كه احیای امر اهل بیت را چگونه و از كجا دنبال كنیم، تا از كسانی باشیم كه با احیای امر آن ها به حیات قلبی رسیده باشیم آن هم تا روزی كه تمامی دل ها می میرند.

احیای امر موضوع بحث این شب ها است.

زنده كردن و حیات بخشیدن به امر چگونه خواهد بود؟

امر چه معنایی دارد، به معنای دستور و حكم است و یا به معنای رهبری و حكومت؟

در هر حال این احیاء حكم و یا حكومت چه ربطی به زیارت و دیدار و لقاء و تلاقی و برخورد و اجتماع و مذكره و ذكر دارد.تا آنجا كه در بحار آمده؛ «شیعتنا متزاورون فی احیاء امرنا»، [6] و آمده؛ «فان فی اجتماعكم و مذاكراتكم احیاء لامرنا»، [7] و در اصول كافی آمده؛ «ان لقیا بعضهم بعضا حیاة لامرنا»، [8] .

و از این ها گذشته زیارت و دیدار چه ربطی با حیات قلبی دارد كه می فرماید: «تزاوروا تلاقوا فان فی زیارتكم احیاء لقوبكم و ذكرا لاحادیثنا». [9] .

احساس می كنم بررسی این مباحث زمینه ی این سوال اساسی را فراهم


می سازد، كه آیا امر اهل بیت در امروز و در این سرزمین و در وجود ما، در ذهنیت ما و احساس ما، در افعال ما و در اقوال و آمال ما و در روابط ما با عصایی كه به دست می گیریم و متكایی كه می گذاریم و فراشی كه می خوابیم و اطاقی كه می سازیم تا فرزند و همسر و بستگانی كه فراهم می نماییم تا جمعی كه گرد می آوریم تا جماعتی تا جامعه ای تا جهانی كه با آن داد و ستد می نماییم، تا تقدیر و برنامه ریزی تا تدبیر و مدیریت تا تربیت نیروهای كارآمد تا تشكل و سازماندهی تا این جریان های كلان و گسترده، آیا امر اهل بیت از آن خرد تا این كلان، جایی خالی برای حضور دارد؟ یا آن كه بدون حضور معصوم كارها به سامان است و مشكلی نیست، بل مشكل آن جاست كه حكم و حكومت معصوم گریبانگیرمان شود و گرفتارمان سازد؟

راستی در این حوزه های ریز و درشت، امر معصوم فراموش شده و مرده است و یا زنده و فراگیر و ضروری است.

1- یكی از دوستان كه از نسل رسول است و سال ها تحصیل را در كوله بار دارد شعار می دهد، توحید و قرآن و تمدن، و می خواهد بدون امامت و ولایت كار مدیریت را سامان بدهد و رهبری را به كارشناسان تمدن بسپارد و از «انی تارك فیكم الثقلین ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا»، [10] چشم بپوشد.

2- و جریان دیگری هم هست كه از شعار توحید و قرآن و تمدن چشم


می پوشد و تمدن را به عقلانیت انسان می سپارد و دنیا را از دین می ستاند.

3- و سنت حاكم دیگری هم هست كه از پیش خلیفه خدا را، خود می ساختند و با تمامی ظلم و فسق و فجور، بر حكمش گردن می نهادند.

4- و جریان چهارمی كه بالاتر از این سنت جاری، نفرت و بغض اهل بیت را در دل می نشاندند، و فریاد علی را به این جا می رساندند كه؛ «آللهم انی استعدیك علی قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی...»، [11] .

5- و در نهایت به این گروه فارغ از دین و سرشار از خصومت می رسیم كه نه علی و اهل بیت را، كه هرگونه تقدیر و تدبیر و تربیت و تشكل دینی را مزاحم خویش می شناسد كه، «من الناس من یعجبك قوله فی الحیوة الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الدالخصام...». [12] .

این ها با این كه حرف های اعجاب آور و دل های مشهود و صادقی دارند، به لجاجت و خصومت می رسند، چون هر گونه طرح دینی مزاحم منافع آن هاست و هر جریانی كه آدمی را برای بیش تر از هفتاد سال بخواهد و او را در نور بیاورد و سرشار سازد با این ها كه او را برای هفتاد سال و در تاریكی و پوك می خواهند تا به اطاعت بكشند، درگیر است كه فراعنه با موسی سازگار نیستند با آنكه موسی می خواهد بنی اسرائیل را ببرد ولی فریاد می كند كه می خواهد شما را از سرزمین خودتان بیرون كند چون می خواهد برده های شما را با خود ببرد و از استخفاف و


استضعاف و استثمار برهاند و با طرح «فاستخف قومه فاطاعوه»، [13] درگیر شود.

راستی این سؤال اساسی ما است كه آیا در وجود، در خانه، در جمع، در جماعت و جامعه و جهان ما جایی برای حكم و حكومت معصوم باقی و خالی مانده؟ آیا ضرورتی در حضور او هست؟ آیا اضطراری به امر و حكم و حكومت او هست؟

اگر اضطراری نباشد و ما بتوانیم بدون او گردش كار داشته باشیم و سامان و سازمان بگیریم، آیا با حضور او درگیر نمی شویم و در برابرش نمی ایستیم و سر از پیكرش نمی گیریم؟

حسین علیه السلام در كنار قبر رسول صلی الله علیه و آله و هنگام وداع شكایت می كند كه؛ «انهم قد خذلونی و ضیعونی و انهم لم یحفظونی و هذا شكوای الیك حتی ألقاك»، [14] آیا ما حسین را می خواهیم؟ رها نمی كنیم؟ و ضایع نمی كنیم؟ «عالما ضاع فی زمان جهال»، [15] چون ضایع كردن او، رأی او را نپذیرفتن است.كه؛ «لا رأی لمن لا یطاع». [16] آیا پاسداری و حفاظت او را به عهده می گیریم و در برابر منافع و امیران می ایستیم و از منافع خویش چشم می پوشیم؟

در هر حال احیای امر این چنین فضایی را می سازد و این چنین ذهنیت و احساس و عمل و اضطرار و انتظار را می خواهد.


من از جملات امام رضا علیه السلام كه، «رحم الله من احیی امرنا»، می گوید و این گونه غیر مستقیم و با احتیاط از احیای امر و تكلیف و گفت و گو می كند، حدس می زنم كه چقدر زمینه ی احیاء و اقدام محدود و محكوم بوده است.

و یا از این كه احیای امر معصوم متوقف بر زیارت اخوان و اجتماع و تلاقی و مذاكره گردیده احساس می كنم كه چقدر كار دور و زمینه ها ناچیز است، چون صحبت از سفره ی آماده و غذای ساخته نیست كه صحبت از دانه ای است كه می خواهند به خاك بیندازند و كشاورزانی كه با رحمت و درود می خواهند دست به كار بشوند.

راستی مظلومیت اهل بیت و محرومیت ما تا كجاست؟

نمی دانم كه توانستم تا فضای ذهنی خودم را منتقل كنم و زمینه ی بحث احیای امر را در این شب ها توضیح بدهم؟ در هر حال برای كسانی كه معرفت و جامعه و حكومت دینی را فهمیده اند و برای احیای امر معصوم آماده اند این نكته مطرح است كه حكم و حكومت معصوم را چگونه زنده كنیم و به نشاط و شور و گسترش برسانیم؟ با چه تربیت و چه سازندگی و كشف و خلق نیروها و با چه نوع پیوند و تشكل و سازماندهی؟

چگونه فرزندان خود را و خانه ی خود را برای صاحب امر آماده سازیم؟

چگونه بازار و مدرسه و خیابان و پارك و بوستان و شهر و روستای خود را بسازیم؟

و چگونه برای صاحب امر و برای مهدی سلطان و تسلطش را فراهم سازیم؟


كه؛ «یوطئون للمهدی سلطانه». [17] آن هم این مهدی كه تاریخ و جغرافیای دیگری را می سازد، كه با جغرافیای بصره و كوفه و شام و مكه كه در روایات سال های 50 و 100 و 200 آمده فاصله دارد.گرچه قابل انطباق بر فاطمیین یا عثمانی ها و یا دیگران بشود.در هر حال با دنیای گسترده ی آمریكا و اروپا و آسیای دور و نژادهای زرد و سرخ و سیاه فاصله دارد و با جغرافیای جدیدی كه در روایات با گوشه و كنایه به آن اشاره شده فاصله دارد.

برای این مهدی با این جغرافیا و با این تاریخ، چگونه باید زمینه سازی كنیم و چگونه باید احیای امر داشته باشیم؟

در هر حال این بحث را در این شب ها دنبال می كنیم و به رسم هر سال، امسال در اول صحبت از فاطمه ی زهرا علیها السلام حدیثی می آوریم و سپس به بحث احیای امر می پردازیم و در آخر به كلمات الحسین بازمی گردیم و ذكر مصیبت را این گونه پی می گیریم.

امشب از حدیث فاطمه علیها السلام در این قسمت گفت وگو می نماییم تا شب های بعد در جایگاه خودش به آن بپردازیم.

فاطمه علیها السلام می فرماید: هر كس عبادت خالص خود را به سوی خدا بفرستد، خداوند بهترین مصلحت او را به سوی او می فرستد.در این كلام دقت كنید.می شد كه خلاصه تر می فرمود: هر كس خدا را عبادت كند و یا اخلاص در عبادت


داشته باشد خداوند صلاح او را، یا بهترین مصلحت را برای او مقدر می سازد.ولی این گونه نفرموده، چون عبادت و عبادت خالص می تواند كه محبوس و زمین گیر شود و رفعت و صعود نداشته باشد، كه بعضی از گناهان دعا را حبس می كند و نمی گذارند كه از زمین بگذرد كه حسد و عجب و كبر مانع از رفعت حتی دعایی است كه سالم است و مشكلی ندارد.پس عبادتی كه گذشته از خلوص همراه زمینه ی مناسب و بدون مانع های متعدد نباشد، صعود می كند و این كوشش و تلاش، مصلحت بهتر را در دسترس می آورد و پایین می كشاند كه غیرت و كرامت حق این گونه پاداش می دهد و یك گام را با هزار، پاسخ می گوید.عمق و عظمت كلام را با این تأمل و این مقایسه ها بهتر می توانی بشناسی.

حسین علیه السلام یك شب كنار قبر رسول می ماند و می گوید كه؛ «السلام علیك یا رسول الله، انا الحسین بن فاطمة، انا فرخك و ابن فرختك و سبطك فی الخلف الذی خلفت علی امتك و اشهد علیهم یا نبی الله انهم قد خذلونی و ضیعونی و انهم لهم یحفظونی و هذا شكوای الیك حتی القاك». [18] و در شب دیگر شروع می كند؛ «اللهم ان هذا قبر نبیك محمد و انا ابن بنت محمد و قد حضرنی من الامر ما قد علمت.اللهم انی احب المعروف و اكره المنكر و انا اسالك یا ذاالجلال و الاكرام بحق هذا القبر و من فیه


الا ما اخترت من امری هذا ما هو لك رضی و لرسولك رضی». [19] و در شبی از این شب ها وداع می كند؛ «بابی انت و امی یا رسول الله لقد خرجت من جوارك كرها و فرق بینی و بینك حیث انی لم ابایع لیزید بن معاویه شارب الخمور و راكب الفجور و ها انا خارج من جوارك علی الكراهة فعلیك منی السلام...» [20] شكایت تنهایی را دارد و گرفتاری حصر و مكر اموی را دارد و حب معروف و بغض منكر را دارد و فرار از بیعت میگسار را دارد.پس با كراهت از مدینه جدا می شود و رو به سوی مكه می گذارد.





[1] بحارالانوار، ج 70، ص 249، ح 25.

[2] بحارالانوار، ج 1، ص 199.

[3] كافي، ج 2، ص 176.

[4] بحارالانوار، ج 71 و 74، ص 354.

[5] وسائل الشيعة، ج 16، ص 346.

[6] بحارالانوار، ج 68، ص 190، ح 46.

[7] در بحارالانوار، ج 71 و 74، ص 354.

[8] كافي، ج 2، ص 176.

[9] كافي، ج 2، باب 267، ص 192، ح 2.

[10] بحارالانوار، ج 23، ص 132، ح 67.

[11] نهج البلاغه ي صبحي صالح، خ 172.

[12] بقره، 204.

[13] زخرف، 54.

[14] موسوعة كلمات الامام الحسين 7، ص 286، معهد تحقيقات باقر العلوم عليه السلام.

[15] كافي، ج 8: ص 150، ح 131.

[16] نهج البلاغه ي صبحي صالح، خ 27.

[17] الزام الناصب، علي يزدي حائري، ج 2، كتاب البيان، ص 14.

[18] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 286، معهد تحقيقات باقر العلوم عليه السلام.

[19] همان.

[20] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 288.